خانه    نقشه سایت    تلفن 021-26701198     تماس با ما info@karafarinenab.ir

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 5.00 (2 رأی)

امتیاز کاربران

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

«پایشان که به قلعه گنج رسید،‌ دنیای ما زیرورو شد. آن‌ها مرا از فرش به عرش رساندند و با اشتغال، زندگی‌ام را هدفمند کردند.» دختر کارآفرین روستای مارز می‌گوید: «برای جبران لطف خیّران، من هم تجربیاتم را به دیگران انتقال می‌دهم.»

برای اهالی بنیاد نیکوکاری «رایحه»،‌ یک اتفاق ساده هم کافی بود برای پل‌زدن از تهران تا کیلومترها دورتر و برعهده‌گرفتن رسالتی بزرگ در دل یکی از محروم‌ترین نقاط کشور. بعد از سال‌ها جهاد بی‌سروصدا در دل پایتخت با بازکردن چتر حمایت بر سر خانواده‌های نیازمند و تلاش برای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار و بسترسازی برای تحصیل فرزندان آن‌ها، پای خیّران دریادل این بنیاد به شهر و روستاهایی باز شد که ساکنانش زیر غبار فراموشی، به سختی روزگار می‌گذراندند. «قلعه گنج»، گنجی بود که رایحه‌ای‌ها نقشه پیداکردنش را خوب می‌دانستند. همین که به‌همت زنان و مردان خیراندیش این نهاد مردمی، آفتابِ آبادانی،‌ تحصیل و اشتغال بر این خاک زرخیزِ مغفول‌مانده تابیدن گرفت، استعدادهای پنهانش فرصت شکوفایی پیدا کرد.


حالا که یازده سال از آن روزها می‌گذرد، نسل تازه‌ای در شهرستان قلعه گنج و روستاهایش پرورش‌یافته‌اند که خیلی خوب «آگاهی» و «هوای تازه» ای را که از دست‌های مهربان اهالی بنیاد رایحه هدیه گرفته‌اند، قدر می‌دانند و عزمشان را برای ساختن زندگی بهتر جزم کرده‌اند. «ساناز امیری مارزی»، یکی از همین جوانان است که این روزها افتتاح کارگاه شیرینی‌پزی‌اش حسابی کام اهالی دهستان «مارز» و حامیانشان را شیرین کرده است.

 

برای حقی که ادا نشده‌بود...
«از اوایل دهه ۷۰ تا سال ۱۳۸۶ در اجرای برنامه‌های بنیاد خیریه رایحه در جهت حمایت مادی و معنوی از خانواده‌های نیازمند و زنان سرپرست خانوار، در تهران متمرکز بودیم. اما سال ۸۶ وقتی به دعوت یکی از دوستانم به شهرستان قلعه گنج رفتم، فصل جدیدی در فعالیت‌های بنیاد آغاز شد. وقتی برای اولین بار به این شهر ۸۵ هزار نفری رفتم، از مشاهده وضعیت این شهر و محرومیت ساکنانش از امکانات اولیه مانند آب آشامیدنی، حمام، بهداشت و...، شوکه شدم. از اینکه می‌دیدم بسیاری از نقاط کشور و حتی نقاط محروم پس از پیروزی انقلاب به آبادانی رسیده‌بودند اما این منطقه از این امکانات هیچ بهره‌ای نبرده‌بود، دلم به درد آمد.» «فاطمه تندگویان»، مدیرعامل بنیاد نیکوکاری رایحه در ادامه می‌گوید: «دلمان می‌خواست تا حد امکان برای کاهش این محرومیت‌ها تلاش کنیم. بنابراین تصمیم گرفتیم شاخه جدیدی در فعالیت‌های بنیاد ایجاد کنیم. قبل از آن، با توجه به مشکلات موجود در شهر خرمشهر در سال‌های پس از جنگ تحمیلی، صد دانش‌آموز و دانشجو در این شهر را تحت پوشش و حمایت داشتیم اما در این شهر مستقر نبودیم. به‌این‌ترتیب، قلعه گنج، اولین شهرستانی بود که برای انجام فعالیت‌های عمرانی و فرهنگی و ارائه خدمات حمایتی، در آن ورود پیدا کردیم.»

 


تا سواد نباشد، تحولی نخواهد بود
«یکی از مهم‌ترین مشکلات در قلعه گنج و روستاهایش، تعداد زیاد دختران بازمانده از تحصیل بود. ازآنجاکه این منطقه از مدرسه متوسطه اول و دوم محروم بود،‌ پایان دبستان برای این دانش‌آموزان عملاً به معنی پایان تحصیل بود. وضعیت در روستاهای کپرنشین اطراف بدتر بود چون آنجا به‌دلیل وجود راه‌های کوهستانی صعب‌العبور، بچه‌ها امکان تردد به معدود مدارس اطراف را نداشتند. با توجه به این شرایط، یکی از اولین کارهایی که در قلعه گنج انجام دادیم، تلاش برای بهبود وضعیت تحصیلی دختران بود چراکه معتقدیم هر تحولی بخواهد در حوزه فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی یک منطقه صورت بگیرد،‌ باید از بهبود شرایط زندگی و تحصیلی دختران آن شروع شود.»‌

اهالی بنیاد خیریه خوب می‌دانستند که «دانایی، توانایی به‌دنبال دارد». با همین نگاه،‌ عزمشان را جزم کردند تا از روی تمام محرومیت‌های موجود،‌ پلی بزنند برای رساندن فرزندان منطقه محروم قلعه گنج به دنیای علم و دانش و دانایی. تندگویان در ادامه می‌گوید: «در قدم اول،‌ یک مجتمع آموزشی شبانه‌روزی در دهستان «مارز» راه‌اندازی کردیم. با آغاز به‌کار این مجتمع در مجموعه‌ای که به‌همت خانم «محرابی»، یکی از دوستان احداث شده‌بود،‌ در هر سال تحصیلی، امکان ادامه تحصیل در مقطع متوسطه اول برای حدود 50 دانش‌آموز دختر از روستاهای کپرنشین اطراف فراهم شد. کار که جلوتر رفت، دیدیم حالا بچه‌ها برای مقطع متوسطه دوم، با مشکل روبه‌رو هستند. بنابراین مجتمع شبانه‌روزی «ممتاز»‌ را به‌وسعت ۱۰هزار متر مربع در شهرستان قلعه گنج احداث کردیم تا در روند ادامه تحصیل دختران مشکلی به وجود نیاید.»

 



وقتی معلمان تهرانی، مددکار معلمان قلعه گنج می‌شوند
«تا آن زمان،‌ فقط رشته علوم انسانی در مدارس مقطع متوسطه دوم شهرستان قلعه گنج وجود داشت که متاسفانه منجر به اشتغال دانش‌آموزان نمی‌شد. ما برای رفع این محدودیت، اقدام به ایجاد رشته‌های علوم تجربی و ریاضی کردیم و برای اینکه سطح آموزشی در مدارس این شهر ارتقا پیدا کند، با همکاری مجموعه آموزشی «رهیار» شروع به برگزاری کارگاه‌های آموزشی برای معلمان قلعه گنج کردیم. از سال ۱۳۹۰ گروهی از معلمان مجموعه رهیار به‌طور مرتب،‌ داوطلبانه و بدون چشمداشت از تهران به قلعه گنج در تردد بوده‌اند و تا امروز برای ۴۰۰ نفر از بهترین نیروهای آموزشی این شهرستان دوره‌های آموزشی ضمن خدمت برگزار کرده‌اند. در حال حاضر، دبیرستان دخترانه «رشد» هم در این زمینه با ما همکاری دارد.» به گفته خانم مدیرعامل، بنیاد رایحه، بازسازی 2 مجتمع شبانه‌روزی و ساخت ۹ مدرسه ابتدایی و متوسطه اول در دورافتاده‌ترین روستاهای شهرستان قلعه گنج را در کارنامه و ۲ مدرسه ۶ و سه کلاسه را نیز در دست احداث دارد.

اما خدمات آموزشی در این حرکت جهادی،‌ به دانش‌آموزان محدود نشد: «به‌لطف یک خانم داوطلب،‌ فرصت سواد دار شدن برای خانم‌های بزرگسال هم فراهم شد. این خانم برای حدود ۱۳۰ نفر از بانوان کپرنشین،‌ کلاس‌های نهضت سوادآموزی برگزار کرد و تا پایه پنجم ابتدایی به آن‌ها آموزش داد. با این اتفاق، درهای یک دنیای جدید به روی این بانوان باز شد و نگاه آن‌ها به زندگی تغییر کرد.»

 

حمام؛‌ واژه‌ای که معنا پیدا کرد
محرومیت اهالی باصفای قلعه گنج و دهستان‌ها و روستاهایش از آب آشامیدنی، یکی از غم‌انگیزترین واقعیت‌هایی بود که اهالی بنیاد خیریه رایحه را مصمم کرد آستین همتشان را برای خدمات‌رسانی به این مردمان بی‌توقع بالا بزنند: «حفر چاه عمیق برای آبرسانی، یکی از فعالیت‌های مهمی بود که در دهستان «مارز» انجام دادیم. خوشبختانه پس از اجرای این طرح، لوله‌کشی برای انتقال آب آشامیدنی به این روستاها هم انجام گرفت و اهالی از آب آشامیدنی سالم و بهداشتی بهره‌مند شدند.» خانم مدیرعامل مکثی می‌کند و از رفع یک محرومیت دیگر، اینطور می‌گوید: «تا قبل از آغاز فعالیت‌های بنیاد رایحه، حمام و سرویس بهداشتی، واژه‌های ناآشنایی برای مردمان قلعه گنج بود. اما به لطف خدا و با حمایت خیّران توانستیم در مجموعه روستاها و دهستان‌های شهرستان قلعه گنج، ۴۳ دستگاه حمام و سرویس بهداشتی بسازیم و از این طریق به ارتقای شرایط بهداشتی زندگی در این محدوده کمک کنیم.» از دیگر فعالیت‌های مهم بنیاد رایحه در زمینه ارتقای وضعیت بهداشت‌ودرمان در قلعه گنج می‌توان به راه‌اندازی یک مرکز اورژانس، برگزاری کارگاه‌های آموزشی و ساخت 2 باب خانه پزشک با کمک خیّران اشاره کرد.

 

اشتغال دیگر آرزو نیست
از هر طرف به شرایط نابسامان مناطق محروم نگاه کنیم، دستِ آخر به موضوع اشتغال می‌رسیم. رایحه‌ای‌ها هم خیلی زود، پاشنه همتشان را برای توانمندسازی اهالی روستاهای قلعه گنج ورکشیدند: «یک سال بعد از شروع کار در مارز، یک مرکز به‌منظور کارآفرینی برای زنان عشایر ساختیم و برای آموزش مهارت‌های لازم در رشته‌های خیاطی (دوخت لباس‌های محلی و روپوش فرم مدارس)، گلیم‌بافی، سوزن‌دوزی و صنایع دستی، گروهی از مربیان را به مارز بردیم تا در این مرکز کارگاه‌های آموزشی برگزار کنند. بعد از شروع به کار گروهی از بانوان عشایر، این طرح برای روستاهای دارای راه‌های صعب‌العبور، به شکل دیگری اجرا شد. وقتی دیدیم بانوان آن روستاها نمی‌توانند در کلاس‌های مهارت‌آموزی شرکت کنند، مربیانمان را به آنجا فرستادیم. بعد هم برای آن بانوان مشتاق، چرخ خیاطی تهیه کردیم و کارشان را شروع کردند. از این طریق هم ۱۸ نفر مشغول به کار شدند.» چشمه فعالیت‌های کارآفرینی که در محدوده قلعه گنج جوشیدن گرفت، کم‌کم شعبه‌های این رودخانه بابرکت راهش را به سایر نقاط هم باز کرد. فاطمه تندگویان می‌افزاید: «دومین مرکز کارآفرینی را برای زنان شهر قلعه گنج ساختیم. حالا هشت نفر در این مرکز به دوخت مانتو و روپوش فرم مدارس مشغول‌اند و حقوق خوبی هم دریافت می‌کنند. روستای «دِه‌کَهان» در شهر کهنوج هم از این جریان کارآفرینی بی‌نصیب نماند. در مرکز کارآفرینی این روستا، 14 نفر در 2 شیفت مشغول به کارند و لباس نوزاد، لباس محلی و... تولید می‌کنند.»


اهالی خوش‌فکر رایحه حتی برای افرادی که با مهارت‌های هنری میانه‌ای ندارند هم مقدمات اشتغال را فراهم کرده‌اند: «یک کانال به نام «رایحه روستا» در فضای مجازی ایجاد کرده‌ایم که محصولات اهالی قلعه گنج و ده‌کهان را معرفی کرده و برایشان سفارش کار می‌گیرد. اخیراً به‌ابتکار «فرزاد میرشکاری»، گرداننده کانال، طرح «پخت نان سنتی» و عرضه آن به مغازه‌های شهری در این کانال کلید خورده است. در این طرح، به هر فرد روستایی داوطلب، دویست هزار تومان سرمایه اولیه برای خرید آرد، سبزی، کنجد و ... داده می‌شود تا شروع به پخت نان‌هایشان کنند. در مرحله اول، ۱۰ نفر داوطلب شده‌اند و با احتساب دو نفر مأمور خرید و تحویل به مغازه‌ها، ۱۲ نفر با این طرح ساده، مشغول به کار می‌شوند. فراموش نکنیم اقتصاد مقاومتی با همین کارهای خرد، عملیاتی می‌شود.»

 

گوجه‌ها خریدار نداشت، کارخانه رب گوجه تأسیس کردیم
«یک وقتی متوجه شدیم محصول مزارع گوجه در قلعه گنج، خریدار ندارد. کشاورزان امیدی برای کشت مجدد نداشتند و حتی گاه به‌نشانه اعتراض، محصولاتشان را کنار جاده می‌ریختند. اینجا بود که با یک طرح ویژه برای حل این مشکل ورود کردیم. با جذب چند سرمایه‌گذار از تهران، موفق شدیم یک کارخانه رب گوجه‌فرنگی در آن منطقه تأسیس کنیم. به‌این‌ترتیب، کشاورزان با اشتیاق و امید، کشت گوجه‌فرنگی را گسترش و کیفیت محصولاتشان را ارتقا دادند. علاوه‌بر ایجاد اشتغال هدفمند و درآمد پایدار برای کشاورزان، 54 نفر نیز در این کارخانه مشغول به کار شدند.»

تندگویان با اشاره به برنامه‌های آتی برای توسعه فعالیت‌های این کارخانه، می‌افزاید: «ازآنجاکه سرمایه لازم برای ایجاد واحد بسته‌بندی را نداشتیم، رب گوجه تولیدی در این کارخانه را به صورت فله به کارخانه‌های دیگر می‌دهیم تا کار بسته‌بندی آن را برای ورود به بازار انجام دهند. اما از مدتی قبل رایزنی با مدیریت کارخانه رب «روژین» در کرمانشاه را آغاز کردیم و این دوستان پذیرفتند برای محرومیت‌زدایی در این منطقه، برای خود رقیب ایجاد کنند! به‌این‌ترتیب که پذیرفتند با همکاری یکی از سرمایه‌گذاران، تمام امکانات و تجهیزات خود را برای راه‌اندازی سیستم بسته‌بندی کارخانه رب ما به‌کار بگیرند. با عملی شدن این طرح، واحد بسته‌بندی کارخانه ما هم شروع به کار می‌کند تا رب تولیدی آن از همین‌جا به‌صورت قوطی وارد بازار شود. به‌این‌ترتیب، تعدادی دیگر از اهالی می‌توانند در این کارخانه مشغول به کار شوند.»

 


دختر مستعدی که کام همه را شیرین کرد
فاطمه تندگویان، مدیرعامل بنیاد خیریه رایحه که یادگار یکی از عزیزترین شهدای دفاع مقدس – شهید محمدجواد تندگویان – است و ۲۷ سال قبل با نیت ادامه راه برادر شهیدش قدم در مسیر سخت فعالیت‌های خیریه و عام‌المنفعه گذاشت، این روزها با مشاهده جریان عمران و آبادانی در شهرستان محروم قلعه گنج و توانمندشدن اهالی آن، حس و حال خوبی دارد. تا صحبت از «ساناز امیری مارزی» به میان می‌آید، چشم‌های خانم مدیرعامل از شادی برق می‌زند. موفقیت امروز این دختر سخت‌کوش، نشانه موفقیت‌آمیز بودن فعالیت‌های بنیاد نیکوکاری رایحه در زمینه آموزش و توانمندسازی فرزندان منطقه محروم قلعه گنج است. او در این باره می‌گوید: «ساناز یکی از دختران مستعد دهستان مارز بود که در رشته مورد علاقه‌اش – شیرینی‌پزی - شروع به فعالیت کرد و با تلاش‌هایش همه موانع را کنار زد و به موفقیت رسید. از او در زمینه شرکت در کلاس‌های آموزشی و اعطای سرمایه اولیه برای خرید تجهیزات موردنیاز حمایت کردیم و با همت خودش توانست مغازه شیرینی فروشی‌اش را افتتاح کند. جالب است بدانید مغازه او، اولین شیرینی فروشی در قلعه گنج است و تا قبل از آن، شیرینی موردنیاز اهالی از شهرهای اطراف آورده می‌شد.

این دختر پرتلاش حالا با اخذ وام توانسته یک مغازه اجاره کند و شیرینی‌های متنوعی به دست همشهریانش بدهد. من در بازدیدی که از مغازه‌اش داشتم، پیشنهاد کردم ما می‌توانیم در پرداخت اقساط وام و اجاره مغازه به او کمک کنیم تا مقدمات برای توسعه کارش فراهم شود و به‌صورت زنجیره‌ای بتواند مغازه‌های مشابهی را در نقاط دیگر افتتاح کند و برای دیگر جوانان همشهری ایجاد اشتغال کند.»

حامیان مهربان دور از چشم ساناز، حمایت‌های دیگری هم از او داشته‌اند: «با آموزش‌وپرورش قلعه گنج، ۱۰ مدرسه شبانه‌روزی که تحت حمایت داریم و بیش از ۱۰ مدرسه‌ای که خودمان ساخته‌ایم، و همینطور با شبکه بهداشت فعال در قلعه گنج هماهنگ کرده‌ایم که شیرینی موردنیاز برای برنامه‌هایشان را به ساناز سفارش بدهند تا دختر هنرمند ما بتواند به‌سرعت کارش را گسترش بدهد.»

 



خیّران آمدند، دنیایمان عوض شد
«از کودکی و نوجوانی‌ام چیزی جز محرومیت به یاد نمی‌آورم. آن روزها سقف دلخوشی بچه‌های روستا، پایان دبستان بود و بعد از آن، هیچ. از مدرسه راهنمایی و دبیرستان، خبری نبود مگر اینکه سختیِ تحصیل در شهرهای اطراف را به جان می‌خریدند. آن موقع حتی در قلعه گنج هم مجتمع شبانه‌روزی نبود. من و چند نفر از همسالانم برای راهنمایی و دبیرستان به شهر کهنوج می‌رفتیم که فاصله زیادی از روستایمان – مارز – داشت. آن روزها حتی خودروی سواری هم در آن مسیر نبود و ما با وانت و از جاده خاکی به کهنوج می‌رفتیم.

میانه‌های دوره دبیرستان ما بود که ساخت مجتمع شبانه‌روزی در قلعه گنج شروع شد. به آموزش‌وپرورش درخواست دادیم ما را به این مجتمع منتقل کنند. با اینکه ساختمان خوابگاه هنوز آماده نبود و حتی در و پنجره‌هایش هم نصب نشده‌بود، آنقدر سختی کشیده‌بودیم که با اصرار، راضی‌شان کردیم ما را پذیرش کنند. خلاصه تا وقتی خوابگاه آماده شود، کلاس‌های آن مجتمع هم محل درس خواندن ما سی دانش‌آموز بود و هم شب‌ها، محل خوابمان. ما دیگر دانشجو شده‌بودیم که به همت خیّرانی مثل خانم محرابی، در دهستان مارز هم یک مجتمع شبانه‌روزی خیلی قشنگ ساخته‌شد. از ما گذشته بود اما برای بچه‌های روستا خیلی خوشحال شدیم که مثل ما مجبور نبودند با سختی و مشقت درس بخوانند.»

«ساناز امیری مارزی»، یکی از دختران باانگیزه دهستان مارز، مکثی می‌کند و دوباره گریز می‌زند به روزهای خاکستری زندگی زیر سایه محرومیت و در ادامه می‌گوید: «از مصائب زندگی قبل از حضور خیّران هرچه بگویم، کم گفته‌ام؛ ما حتی حمام نداشتیم و اهالی روستا لب رودخانه استحمام می‌کردند! اما خانم تندگویان و دیگر خیّران آمدند برایمان حمام ساختند و با کمک‌هایشان، شرایط زندگی ما را تغییر دادند. آن‌ها علاوه‌بر بچه‌مدرسه‌ای‌ها، حواسشان به ما هم بود که دانشجو شده بودیم. برای هر کدام از ما یک حامی تعیین کردند که ماهانه مبلغی به‌عنوان کمک‌هزینه تحصیل برایمان واریز می‌کرد. این، اتفاق بزرگ و کمک مهمی برای ما بود. شاید باور نکنید اما آن ۱۲۰ هزار تومان، برای ما انگار ۱۲۰ میلیون تومان بود؛ کلی کار می‌توانستیم با آن انجام دهیم.»

 

یک راهکار شیرین برای رفع بیکاری
«فارغ‌التحصیلی در رشته ادبیات و زبان فارسی از دانشگاه شهید باهنر کرمان، تازه شروع سردرگمی‌های من بود. بیکاری، مشکل اغلب جوانان مارز و قلعه گنج، حتی با تحصیلات دانشگاهی است و من هم از این قاعده مستثنا نبودم. جست‌وجوهایم برای پیدا کردن کار، بی‌نتیجه بود و دو سال بیکاری باعث افسردگی‌ام شده‌بود. من همیشه دوست داشتم کارآفرین باشم. طرفدار پروپاقرص برنامه‌های تلویزیونی ویژه معرفی کارآفرینان بودم. لذت می‌بردم می‌دیدم یک فرد از صفر شروع کرده و یک کار را به ثمر رسانده. دلم می‌خواست یک کار را شروع کنم اما روی هیچ‌کس نمی‌توانستم حساب کنم؛ خانواده‌ام به‌لحاظ مالی، زیر صفر بودند. پدر و مادرم سواد نداشتند و پدرم یک کارگر ساده بود که باید مخارج زندگی و تحصیل هفت بچه را تأمین می‌کرد. به فکرم رسید شروع به یادگیری مهارت‌ها کنم. با آرایشگری شروع کردم و در ادامه به کلاس چرم‌دوزی رفتم. هر ۳-۲ روز یک کیف چرمی می‌دوختم که درآمد چندانی نداشت. اینجا بود که به فکر شیرینی‌پزی افتادم.»

مرحله جدیدی در زندگی ساناز شروع شده‌بود که آنقدرها هم شیرین نبود: «به کرمان رفتم و یک کلاس آشپزی درجه دو پیدا کردم اما هزینه ۴۵۰ هزار تومانی همان کلاس را هم نداشتم. با مربی صحبت کردم و قبول کرد هزینه را قسطی به او بدهم. ۸ ساعت از قلعه گنج تا کرمان راه بود و هر روز نمی‌توانستم بروم و برگردم. اینطور بود که در مدت دوره آموزشی در خانه یکی از دوستانم ماندم که سختی‌های خودش را داشت. به کلاس می‌رفتم اما فِر نداشتم که بتوانم آموزش‌ها را به‌صورت عملی انجام دهم. هم‌کلاسی‌هایم در خانه انجام می‌دادند و کارهایشان را به کلاس می‌آوردند اما من همیشه دستم خالی بود. مربی مدام می‌گفت: اینجوری هیچ‌چی نمی‌شی خانم امیری... و این اتفاقات تأثیر بسیار بدی بر روحیه من داشت.»

 

کیک تولد مادرم، شروع بابرکت شیرینی‌پزی من
دختر سخت‌کوش دهستان مارز اما بیدی نبود که با این بادها بلرزد. او باز هم در اوج ناامیدی، راهی برای نجات پیدا کرد: «راه افتادم در شهر کرمان و عاقبت در راسته فروشندگان کانال کولر، توانستم یک فر کوچک – از آن‌هایی که باید روی اجاق گاز گذاشته‌شود – پیدا کنم! آن فر با تخفیف، ۵۰ هزار تومان برایم هزینه داشت. یک کیلو آرد، پودر شکر و... هم خریدم و به خانه‌مان رفتم. با خودم گفتم: بگذار ببینم می‌توانم چیزی درست کنم یا نه. از قضا آن روز، روز تولد مادرم بود. برای مادرم یک کیک تولد درست کردم و برخلاف تصورم، همه حسابی از آن تعریف کردند و گفتند: چقدر قشنگ و خوش آب‌ورنگ و خوشمزه شده... همین تشویق‌ها به من روحیه داد و شروع کردم به پختن شیرینی برنجی، مربایی، نخودچی و... شیرینی‌ها را در هشت جعبه چیدم و به برادرم دادم تا به قلعه گنج ببرد و در مغازه‌های شیرینی‌فروشی بازاریابی کند. برادرم با خبرهای خوب برگشت و گفت: «همه خوششان آمد و شماره خواستند تا هر وقت به شیرینی نیاز داشتند، به تو سفارش بدهند.»

یادآوری اولین موفقیت، هنوز هم لبخند بر لب‌های ساناز می‌نشاند. نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد: «در قلعه گنج هیچ کارگاه تولید شیرینی وجود نداشت و همه شیرینی‌های موردنیاز را از شهرهای اطراف می‌آوردند. بنابراین شروع چنین کاری می‌توانست یک سرمایه‌گذاری پرسود باشد. کارم کم‌وبیش شروع شد و هر بار مغازه‌داران چند جعبه شیرینی سفارش می‌دادند. وقتی مغازه‌داران از شیرینی‌هایم استقبال کردند، به دفتر صندوق «توان‌افزایی روستایی» وابسته به بنیاد علوی که در آن پس‌انداز مختصری داشتم، مراجعه کردم و دو میلیون و چهارصد هزار تومان وام گرفتم تا یک کار اساسی را شروع کنم. بعد از اخذ وام، مقداری از شیرینی‌هایم را به کهنوج در ۷۵ کیلومتری قلعه گنج که شهری پیشرفته‌تر و با امکانات بیشتر است، بردم. آنجا یکی از شیرینی‌فروش‌ها خیلی خوشش آمد و گفت: «برای عید نوروز می‌توانی یک تُن از این شیرینی‌ها درست کنی؟!» بدون معطلی گفتم: بله! چرا نتوانم؟ اصلاً به بزرگی و سختی کار فکر نکردم. پیش خودم سریع حساب و کتاب کردم که اگر یک فر بزرگ بخرم و روزی صدکیلو درست کنم، حل است! خلاصه بعد از توافقات اولیه، سراغ تدارک مقدمات کار رفتم.»

 

به خانه‌های بی‌سرپرست شیرینی دادم، عیدی‌ام را از خدا گرفتم
«از همان جا به کرمان رفتم و با یک میلیون تومان یک فر خریدم و با یک میلیون و چهارصد هزار تومان مابقی، وسایل و مواد مورد نیاز را. بعد به خانه خواهرم در قلعه گنج رفتم و گفتم: می‌خواهم آشپزخانه‌ات را اجاره کنم. خودش و همسرش استقبال کردند و گفتند: فکر اجاره را هم نکن. شروع کردم به پختن شیرینی‌ها و هرچه جلوتر رفتم، دیدم چه کار پرزحمتی است. بخشی از شیرینی‌ها را که آماده‌کردم، از هر مدل، 5 کیلو برای سفارش‌دهنده بردم اما بر سر قیمت به توافق نرسیدیم. شیرینی‌ها را برداشتم و برگشتم قلعه گنج. همه شیرینی‌ها را در جعبه‌های یک کیلویی بسته‌بندی کردم و گفتم: خودم می‌برم می‌فروشمشان. اما نشان به آن نشان که درست تا روز عید، هیچ خبری نشد!»

گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود. ماجرای سفارش نوروزی دختر شیرینی‌فروش داستان ما هم انگار گرفتار همین مشکل شده‌بود. اما به صدای دلت که گوش کنی، خدا هم صدای تو را می‌شنود: «تحویل سال، دم غروب بود. از صبح حرص و جوش می‌خوردم. با خودم می‌گفتم: اینهمه شیرینی درست کردم، انگار نه انگار. چرا هیچ‌کس سراغش نمی‌آید؟ آشناها که می‌دانند. اهالی مارز که می‌دانند من شیرینی درست می‌کنم. یعنی حتی یک کیلو شیرینی هم برای عید نمی‌خواهند؟... یک‌دفعه چیزی در دلم روشن شد. از فکر فروش بیرون آمدم. به خواهرم گفتم: می‌خواهم برای خانواده‌های بی‌سرپرست، آن‌هایی که پدر ندارند، برای هرکدام یک جعبه شیرینی برای عید بدهم. خواهرم گفت: «یک دختر را همین نزدیکی می‌شناسم که پدر و مادر ندارد و خودش سرپرست چند خواهر و برادرش است.» به آن دختر خانم شیرینی دادیم و گفتم: هر وقت هم شیرینی خواستی، به خودم بگو. شیرینی‌هایم نصیب چند خانواده بی‌سرپرست دیگر هم شد.

 

اینجا بود که یک‌دفعه گوشی تلفن را برداشتم و با یکی از شیرینی‌فروش‌های قلعه گنج که قبلاً نمونه کارم را دیده و قرار بود زنگ بزند، تماس گرفتم. گفتم: شیرینی برای عید نمی‌خواهید؟ خودم درست کرده‌ام. گفت: «بیست تا جعبه بیاور.» شیرینی‌ها را به مغازه‌اش رساندیم. یک ساعت بعد تماس گرفت و گفت: «باز هم داری؟» گفتم: بله. گفت: «پنجاه جعبه بیاور.» یک ساعت بعد گفت: «هر چه داری، بردار و بیاور.» اینطور بود که نزدیک غروب و دم سال تحویل، همه شیرینی‌هایم فروش رفت. به خواهرم گفتم: بیا خمیر بگیریم و دوباره درست کنیم. خدا را چه دیدی، شاید باز هم خواستند. شروع که کردیم، چند تا خانم زنگ خانه را زدند. گفتند: «شما شیرینی می‌پزید؟» نمی‌دانم از کجا خبردار شده‌بودند اما پول گذاشتند و گفتند: «برای فردا، روز اول عید، برای ما شیرینی بپزید.»

خلاصه دم عید حدود دویست کیلو شیرینی فروختم که حدود پنج میلیون تومان برایم درآمد داشت. تجربه بسیار خوبی بود. توانستم به مادرم و اعضای خانواده عیدی بدهم. خیلی لذت‌بخش بود و مهم‌تر از همه، اعتمادبه‌نفسی بود که در کار شیرینی‌پزی به دست آوردم.»

 

به لطف حامیان مهربان، شیرینی‌پز حرفه‌ای شدم
«حالا خیلی‌ها از من کیک تولد می‌خواستند. کیک پختن بلد نبودم اما در جوابشان می‌گفتم: الان گرفتار سفارش شیرینی‌های عید هستم. کیک بماند برای بعد از عید. از همان موقع پرس‌وجو برای پیدا کردن آموزشگاه کیک و شیرینی تَر را شروع کردم. اما هر کجا زنگ می‌زدم، هزینه‌ها خیلی بالا بود. یک‌دفعه به فکرم رسید با خانم محرابی تماس بگیرم. من هیچ‌وقت ایشان را ندیده‌بودم اما اثر محبت و حمایت‌هایشان همیشه در خانه‌مان بود. خجالت می‌کشیدم بعد از لطف و محبت‌هایشان برای خواهرم که دانشجوی کارشناسی ارشد در کرمانشاه بود، به ایشان زنگ بزنم اما با اصرار مادرم، دلم را به دریا زدم. وقتی تلفنی، تجربیات این چند ماه را توضیح دادم و گفتم برای شرکت در دوره‌های پیشرفته شیرینی‌پزی می‌خواهم به تهران بیایم اما مشکل جا و مکان دارم، خانم محرابی حسابی غافلگیرم کردند.»

ردّ شیرینی‌های زندگی ساناز و بسیاری از بچه‌های پرتلاش قلعه گنج را که بگیری، نقش پررنگ حامیان و خیّران بی‌ادعا را خواهی دید. دختر هنرمند داستان ما نفسی تازه می‌کند و در ادامه می‌گوید: «خانم محرابی خیلی از موفقیتم خوشحال شدند. تشویقم کردند و گفتند: «برای استقرارت در تهران، یک جای خوب پیدا می‌کنیم.» فردایش تماس گرفتند و گفتند: «مشکل محل اسقرارت حل شد. آموزشگاه پیدا کرده‌ای؟» بعد هم شماره و آدرس آموزشگاهی را که اینترنتی پیدا کرده‌بودم، از من گرفتند و خودشان ترتیب ثبت‌نامم را دادند. وقتی به تهران آمدم، مرا به منزل زن‌دایی‌شان بردند؛ خانم مهربانی که به‌تنهایی در یک خانه باصفا زندگی می‌کردند. زن‌دایی انگار که صد سال بود مرا می‌شناختند، حسابی تحویلم گرفتند و باعث شدند آنجا راحت باشم. دوره آموزش کیک، شیرینی خشک و تَر، ۲۲ روز طول کشید و من با خیال راحت در کلاس‌ها شرکت کردم و تمام مهارت‌های لازم برای راه‌اندازی یک کارگاه شیرینی‌پزی را یاد گرفتم. وقتی می‌خواستم برگردم، نزدیک‌های ماه مبارک رمضان بود. خانم محرابی مقداری پول به من دادند و با پیشنهادشان، حسابی خجالت‌زده‌ام کردند. ایشان گفتند: «یک دوره آموزش زولبیا و بامیه هم هست. بمان و در آن دوره هم شرکت کن.» با لطف و حمایت خانم محرابی و با شرکت در آن دوره، حسابی با دست پر به خانه برگشتم.

 

محال بود اما حالا مغازه خودم را دارم
«تا به قلعه گنج برگشتم، ماه رمضان شده‌بود. شروع کردم به جست‌وجو برای پیدا کردن یک خانه برای خودم. می‌خواستم مستقل شوم و دیگر مزاحم خانواده خواهرم نباشم. با پس‌انداز خودم، کمک‌های خانم محرابی و موسسه خانم تندگویان و کمک پدرم، یک خانه اجاره کردم و مقداری وسایل جدید تهیه کردم. آن خانه، هم محل زندگی‌ام بود و هم کارگاه شیرینی‌پزی‌ام. ماه مبارک رمضان با مهارت پخت زولبیا و بامیه، دومین تجربه شیرین کاری‌ام رقم خورد و با سفارش‌های متعددی که در همان خانه انجام دادم، درآمد خوبی کسب کردم.» خانم قناد مکثی می‌کند و لبخندبرلب می‌گوید: «کم‌کم سفارش کیک هم قبول کردم و با تعریف و تمجید مشتری‌ها، حسابی اعتمادبه‌نفس پیدا کردم. حالا دیگر یک قناد کامل شده‌بودم اما می‌دانستم برای دیده‌شدن کارم، باید قدم‌های بزرگ‌تری بردارم. آنجا در خانه، نه ویترینی داشتم و نه تابلویی. بنابراین تصمیم گرفتم برای خودم مغازه بگیرم.

با اینکه سرمایه چندانی نداشتم اما نترسیدم و پای معامله اجاره یک مغازه بزرگ رفتم. می‌خواستم بخشی از آن را کارگاه و بخش دیگرش را شیرینی‌فروشی کنم. برایم مهم بود مشتری بداند اینجا همیشه می‌تواند شیرینی تازه بخرد. خلاصه شروع کردم به تهیه وسایلی مثل یخچال ویترینی و بعد، سر و سامان دادن به آن مغازه با کاشی و کاغذدیواری کردن. وقتی من ماندم و هزینه‌ها و دست خالی، دوباره به خانم محرابی زحمت دادم و ایشان هم دوباره مادرانه حمایتم کردند و دو میلیون تومان به من کمک کردند. پدرم هم تمام پس‌انداز آن روزهایش را به من داد.»

ساناز نفس بلندی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «همه‌چیز را هم قسطی می‌گرفتم. به همه قول یکی دو هفته بعد را می‌دادم. انگار دو هفته بعد قرار بود چه اتفاقی بیفتد. انگار قرار بود از آسمان برایم مشتری بریزد و من پول پارو کنم (با خنده). بالاخره مغازه‌ام آماده شد. روز میلاد پیامبر اکرم (ص)، چند کیلو کیک یزدی درست کردم و با شربت جلوی مغازه گذاشتم و به‌طور رسمی مغازه‌ام را افتتاح کردم. حالا 2 ماه و نیم از شروع کار مغازه‌ام می‌گذرد و به لطف خدا کارم رونق گرفته است. برای شب یلدا کلی سفارش داشتم و جشن تولد بسیاری از اهالی قلعه گنج هم با کیک‌های من رنگ می‌گیرد. هر کسی شیرینی و کیک‌هایم را می‌برد، دیگر مشتری‌ام می‌شود و مدام از تازگی و خوشمزگی تولیداتم تعریف می‌کند.»

 

حامیان به من زندگی دوباره دادند، راهشان را ادامه می‌دهم
«برای جشن ۲۲ بهمن که یک کیک بزرگ با طرح پرچم ایران پختم و به مجتمع شبانه‌روزی قلعه گنج رفتم، خانم تندگویان هم آنجا بودند. تا آن کیک را دیدند، خیلی خوشحال شدند و گفتند: «ساناز! لذت بردم کارت را دیدم و شاهد موفقیتت بودم.» و من بهتر از هر کسی می‌دانستم که اگر خانم محرابی، خانم تندگویان و کمک‌ها و حمایت‌هایشان در مراحل آموزش و راه‌اندازی کار شیرینی‌پزی‌ام نبود، من هرگز نمی‌توانستم به اینجا برسم. حالا من هم دوست دارم پا جای پای آن‌ها بگذارم؛ دلم می‌خواهد کارم را گسترش دهم تا بتوانم برای جوانان همشهری‌ام ایجاد اشتغال کنم.»

 

دختر هنرمند و کارآفرین روستای مارز مکثی می‌کند و در پایان می‌گوید: «حامیانی مثل خانم محرابی و خانم تندگویان با حضورشان در قلعه گنج، زندگی ما را تغییر دادند. آن‌ها مرا از فرش به عرش رساندند. آن‌ها با حمایت‌هایشان در زمینه اشتغال، باعث شدند من از یک انسان افسرده به یک انسان امیدوار تبدیل شوم. هر روز هزار بار خدا را شکر می‌کنم که این انسان‌های خیّر و مهربان را سر راهم قرار داد. حالا من هم هر کاری از دستم بربیاید، برای رونق اشتغال در قلعه گنج انجام می‌دهم. الان علاوه‌براینکه برادر و 2 خواهرم در مغازه کنار دستم کار می‌کنند و از بیکاری رها شده‌اند، در مدرسه خانم محرابی و دوستانشان در قلعه گنج هم به دانش‌آموزانی که به شیرینی‌پزی علاقه دارند، رایگان آموزش می‌دهم تا مهارتی کسب کنند و بعدها بتوانند از آن برای کسب درآمد استفاده کنند. البته خوب می‌دانم که هر کاری انجام دهم، نمی‌توانم لطف و محبت‌های حامیانم را جبران کنم.»


گزارش از مریم شریفی
منبع: مجله فارس پلاس
* انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «ماهنامه کارآفرین ناب» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0 / 1000 محدودیت حروف
متن شما باید کمتر از 1000 حرف باشد
نظر شما به دست مدیر خواهد رسید
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

ورود کاربران

خبرنامه پیامکی




گالری تصاویر

با ما در ارتباط باشید