خانه    نقشه سایت    تلفن 021-26701198     تماس با ما info@karafarinenab.ir

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 5.00 (4 رأی)

امتیاز کاربران

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

برند و برند سازی، گفتگویی با دکتر شهریار شفیعی
برند و برند سازی، گفتگویی با دکتر شهریار شفیعی

برند و برند سازی در گفتگویی با دکتر شهریار شفیعی
تلاش های چند ساله اخیر خبرگان حوزه برندسازی، مسئولین، اساتید دانشگاهی، اصحاب صنعت و ارباب تجارت، همه به آن جا رسیده است که امروزه دیگر ضرورت پرداختن به امر مدیریت برند و برندسازی بر بسیاری از بزرگان حوزه اقتصاد و سیاست ایران واضح و آشکار است.

اکنون این پرسش پیش می آید که نیل به این مقصود و آفرینش ثروت و نام آوری از گذرگاه برندسازی چگونه میسر و ممکن است؟.
متأسفانه پاسخ گویی به این پرسش صحیح، چندان سهل و سریع نیست و این به دلیل تنوع و گستردگی انواع برندسازی است. با در نظر داشتن این موضوع که برندسازی خدمات و محصولات، به یک شیوه نمیتواند باشد و خود محصولات نیز بنا به ماهیت بادوام و یا تندمصرف، باید جداگانه بررسی شوند، هم چنین ویژگی های هر بخش از صنعت و  بازارهای مرتبط، گستره های متفاوت برندسازی، اعم از محلی، ملی، منطقه ای و جهانی ما را بر آن داشته تا در رابطه با مبحث برند و برند سازی، گفتگویی اختصاصی با دکتر شهریار شفیعی کارشناس و متخصص این حوزه داشته باشیم.

 دکتر شهریار شفیعی متولد فروردین سال 1349- تهران. phD بازاریابی- گرایش خدمات- دانشگاه رن (RENNES) فرانسه و عضو آکادمی های پژوهشی CREM و ECOGEST و عضو کمیته علمی برند ایران (در سازمان توسعه تجارت ایران). از فعالیت های شغلی ایشان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

عضو هئیت علمی سازمان مدیریت صنعتی، مدیر علمی دوره های تخصصی بازاریابی سازمان مدیریت صنعتی (دوره یک ساله و دوره ی پیشرفته)، مدیر علمی دوره های تخصصی مدیریت برند IMI، مدیر علمی گروه هشت (گروه علمی/ پژوهشی)، عضو کمیته تخصصی برند ایران در سازمان توسعه تجارت همچنین برخی از تألیفات ایشان عبارتند از :
- انتخاب تکنولوژی مناسب برای برداشت و انتقال داده ها در سیستم سوخت رسانی CNG کشور
- تبلیغات و خود انگاره : رویکردی روان شناختی به ارزیابی برند از دید مشتری
- ابزارهای مدیریت دانش در سازمان های یاد گیرنده و نقش این سازمان ها در توسعه دانش محور
- در اسارت تارهای خود تنیده
- مبانی شخصیت برند
- زنده باد برند! کدام برند؟
- و چندین کتاب ارزشمند دیگر...

1. جناب دکتر لطفاً تعریف دقیقی از بازاریابی بفرمائید.

تعریف دقیقی ندارم؛ به نظرم تقریباً همه تعریف های بازاریابی دهه ی 70 تعریفاتی هستند که ارائه دهندگان آن افرادی اند که در ادبیات دوران ارسطویی به سر می برند. مباحث پیچیده ی اجتماعی و مدیریتی را به این راحتی نمی توان تعریف کرد، اما به هر حال به دو تعریف می توان اشاره نمود:
اول، تعریف در حوزه ای که شما می خواهید مفاهیم را از دیدگاه خود دسته بندی کنید؛ که در این حالت ارائه هر تعریفی لاجرم به روش پیشینی صورت می گیرد و دوم، زمانی است که می خواهید براساس وقایع اتفاق افتاده، پدیده ها را مفهوم سازی نمائید؛ که رویکرد اخیر را پسینی می نامیم.
در رویکردهای پیشینی هرگونه گفتگویی، مذاکره و هرگونه مذاکره ای، بازاریابی محسوب می شود. تعاریف بازاریابی به این دلیل که کل گرا هستند، چون بیشینه گرا هستند، فرایند های بازاریابی را از مدیریت پذیری خارج می کنند و واقع نگری خود را از دست می دهند.
در تعاریفی کلی ای که گفته می شود، بازاریابی وظیفه ی کل سازمان است، این تعاریف، تعاریف قشنگی است اما به نظرم بیش از آن که اجرایی و واقع گرا باشند، جذاب بوده و در عمل جزء تعاریف دکوراتیو محسوب می شوند. در دنیای واقعی کلیه عوامل یک سازمان هرگز نمی توانند وارد فرایند بازاریابی شوند، ولی این که بگوئیم همه ی آن چیزی که سازمان انجام می دهد بر بازاریابی تأثیر گذار است، استدلال درستی است؛ اما این که همه ی سازمان وظیفه ی بازاریابی دارند خطاست؛ و در واقع مثل این است که بگوئیم همه ی سازمان، مدیریت سازمان را بر عهده دارند.
در حیطه بحث برندینگ نیز اوضاع به همین منوال و احوال است. همه ی فعالیت هایی که در سازمان انجام می شود، بر برندینگ تأثیر می گذارد، ولی مسلماً همه ی سازمان وظیفه ی برندینگ را بر عهده ندارند، به نظرم همه ی کارکنان یک سازمان فقط باید توجیه باشند تا آن که رفتارها و نتایج کنش ها و واکنش های سرزده از آن ها تأثیر منفی بر برند نگذارد. به این ترتیب آن ها نیز در جایگاه سازی برند سهیم هستند. همه افراد و پرسنل، مدیران و مسئولان یک سازمان باید در خصوص ارزش های برند و خصوصیات عملکردی آن هم راستا باشند. بنابراین نه تنها در این حوزه، بلکه در هر حوزه ی مدیریتی دیگری نیز اگر تعریفی را حداکثری کنیم و محدودیتی برای آن قائل نشویم، آن فرآیند را از حالت مدیریت پذیری خارج خواهیم کرد.
و اما در رویکردهای پسینی تعریف بازاریابی، نخست به عنوان پژوهش گر نگاه می کنیم که چه فعالیت هایی اتفاق افتاده، سپس آن ها را طبقه بندی کرده و آن گاه مفهوم سازی می کنیم. در این رهگذر نوع بازار، اندازه شرکت ها، ملی و فراملی بودن آن ها را در نظر می گیریم، برای مثال هرگز رفتارهای بازاریابی یک شرکت فراملی که در حوزه نفت کار می کند را نمی توان با یک شرکت محلی "قاقا لی لی"، در یک طبقه تحلیل نمود. بنابراین، رویکردهای مان به بازاریابی را دیگر نمی توان به سادگی در عصر پیچیدگی ها، سرلوحه فهم خود قرار دهیم؛ به این جهت که، ما در زمان فیلسوفان یونانی و حکمای سبعه و یا سقراط یا افلاطون زندگی نمی کنیم، که بدون بررسی تاریخی و واقع گرایانه فقط بنشینیم و بگوئیم بازاریابی این است و آن را تعریف کنیم و برای این که از بزرگان این حوزه مثل کاتلر عقب نمانیم یک تعریف را آن چنان جامع ارائه دهیم که تمام رطب و یابس جهان را در بر گیرد.
اگر به تعریفی که کاتلر ارائه نموده است، نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که کاری در دنیا وجود ندارد که بخواهیم انجام دهیم و در این تعریف نگنجیده باشد. طبق تعریف کلی کاتلر، هرگونه مبادله از هر چیز، هرکالا، هرخدمت و هرگونه ارزش (هر چیزی که بین دو نفر مبادله شود، می تواند ارزش باشد) اعم از این که بابت آن پول دهید یا ندهید، بازاریابی محسوب می شود. این رویکردِ کل گرا و بیشینه گرا و پیشینی، هر چقدر هم که جامعیت داشته باشد، کارایی ندارد؛ زیرا که هیچ امری از دایره مدیریت بازاریابی در عرصه یک سازمان خارج نمی ماند و این مدیر بازاریابی را تبدیل به مدیر عامل کرده و از اصل، یک واحد را برابر کل سازمان می کند که نافی و منافی تعاریف و مبادی اولیه علم مدیریت است. همین را قیاس کنید به امر خطیرتر، گران تر و کلان تر برندسازی.
5 سکوی مختلف در بازاریابی وجود دارد، مانند: بازاریابی گذری ، بازاریابی رابطه مند، بازاریابی شراکتی، بازاریابی ریسک محور که از این مرحله به بعد بازاریابی به سکویی فراتر می رود که بازاریابی براساس روابط استراتژیک و اتحاد استراتژیک است.
در هر کدام از این سکوها که وارد شوید، نقش بازاریابی، جایگاه مدیر بازاریابی و نگاه بازاریابی در آن متفاوت است. مثلاً در بازاریابی گذری، فرد فقط به دنبال فروش می باشد، بنابراین در این جا تعریفی که از بازاریابی می شود، تعریفی فروش محور است که در آن بیش تر (وگاهی اوقات) منافع فروشنده ملحوظ است.
ولی در بازاریابی رابطه مند، فرد به دنبال ایجاد رابطه است. در این حالت، رابطه پایه بازاریابی است و آن رابطه در پایان، تبدیل به فروش می شود به گونه ای که سود دو جانبه ی فروشنده و هم خریدار، در آن محفوظ و معنادار باشد.
در سکوی سوم بازاریابی یعنی بازاریابی مشارکت محور، نقش مدیر بازاریابی از فروش و یا نگاه به ایجاد رابطه با خریدار بعدی، فراتر می رود و نگاه مدیر بازاریابی فقط رو به بازار نیست، بلکه در این سکو نگاه مدیر بازاریابی بر این است که کار فروش به این شرط انجام می شود که بتوان کالای خوب تأمین کرد. به طور مثال شما یک شرکت مشاوره دارید و برای این که بتوانید کار با ارزشی به مخاطبین ارائه دهید، نیاز به مشاورین موفق دارید، یا یک نشریه زمانی می تواند موفق باشد که نیروهای متخصص استخدام نماید. بنابراین در این مورد برای این که بتوانیم مدیریت خوبی بر بازار داشته باشیم، باید تأمین مناسبی اعم از منابع انسانی، مواد، قطعات و فناوری داشته باشیم. ضامن بقای سهم بازار، حضور شرکت و برند آن شرکت در بازار است. پس چنین شرکتی پیش از این که بازاریابی رو به جلو داشته باشد، باید بازاریابی رو به عقب داشته باشد؛ یعنی بازاریابی برای جذب افراد متخصص و مناسب. شرکت های مشاوره حقوقی یا آموزشگاه های علمی، نمونه های مناسبی برای فهم سکوی سوم هستند؛ یعنی سکویی که اهمیت تأمین کنندگان کم تر از مشتریان نیست.
سکوی چهارم یعنی بازاریابی ریسک محور، نیازمند به تشریح و توضیح بیش تری است که در حوصله این گفت و گو نمی گنجد.
در سکوی پنجم بازاریابی، یعنی اتحاد استراتژیک، مدیران بازاریابی بیش تر به امر لابی می پردازند؛ طوری این لابی ها را می بندند که بتوانند ضامن بقاء، اقدامات اجرایی و ضمانت اجرایی کار گردند. وقتی قرار است گروه های بزرگی کنار هم کار کنند، دیگر نمی توان تنها به ضمانت های حقوقی و قانونی صرف بسنده نمود، زیرا وزن های طرفین گاه قانون را خم می کند. بنابراین مدیر بازاریابی نباید تمام وقت و انرژی خود را صرف تعریف ایده بازاریابی، کیفیت و قیمت کار نماید. در این حالت دیگر شرح وظایف و قیمت مشخص نمی گردد و طرفین با یک دیگر لابی می کنند. مثل دو کشور، اول در سطح کارشناس بعد در سطح وزیر امور خارجه و بعد در سطح رئیس جمهور که در نهایت قراردادی را با هم امضاء می کنند. در این حالت مهم این است که خود را به چه کسی، چگونه بسته ایم؛ مَثَل ما در این سکو، به مثابه کوهنوردانی است که خود را به یک دیگر بسته اند و اگر یکی از آن ها سقوط کند، بقیه نیز سقوط خواهند کرد. در این حالت نقش و جایگاه مدیر بازاریابی کاملاً استراتژیک است.

2. لطفاً راجع به مبحث برند توضیح دهید و تاریخچه ی مختصری از این مبحث بیان کنید.

دانش و علم در خصوص یک پدیده با خود آن پدیده هرچند مرتبط است اما یکی نیست. متأسفانه عزیزانی که در حال قلم زدن در عرصه ی برند سازی و مدیریت برند هستند، هیچ یک به تاریخ این حوزه اشاره نمی ورزند و همگی ریشه های حضور و حدوث برند را یکسره به باختر زمین، منتسب می کنند. شناخته شدن یک کالا به منطقه و حوزه ی تولید آن، یکی از نخستین مصادیق عینی برند در جهان است که می توان به عنوان نمونه به مشک ختن، برد یمانی، زیره ی کرمان، گز اصفهان و ... اشاره کرد. بی گمان تبار شناسی برند و برند سازی و پژوهش در چگونگی بروز و حدوث آن در تاریخ، ما را به این سوی جهان و دنیای خاور نزدیک می کشاند، اما کندو کاو در خصوص مبانی علمی آن، دستاورد فرزندان غرب می باشد.
" گفت گوگرد پارسی خواهم برد به چین، که شنیدم قیمتی عظیم دارد، و از آن جا کاسه ی چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه ی حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و ..."
حضرت سعدی گلستان- باب سوم

و اما تعریف اختصاصی برند: هر چیزی که محصول، خدمت و یا آن چه که ارائه می شود را از دیگران متمایز نماید، برند تعریف می شود. به نظر می رسد واژه تمایز، بحث درستی می باشد و اما مورد دیگری که باید به این تعریف اضافه کرد، اتکاپذیری است.
به شکل پسینی کارکرد های برندینگ آن است که برای هر کالا، محصول یا هر آن چه که ارائه می شود، تمایز ایجاد می کند و دومین کارکرد این است که یک سطح حداقل از اتکا پذیری را ایجاد می کند؛ یعنی هر برندی باید تعریف کند، آن خدمات یا ارزشی که ذیل آن برند ارائه می شود، دارای چه خصوصیاتی است و چه سطح مشخصی از کیفیت و ارزش را پشتیبانی می کند.
و بحث دیگر این که آن برند تا چه حدی با مخاطب ارتباط برقرار می نماید. هم چنین باید گفت که یک برند حتماً دارای اشتهار و نام آوری است. اگر برندی اشتهار به نام یا ننگی نداشته باشد دیگر برند نیست. مثل این است که بگوئیم فردی در جزیره ای هست که خیلی اتکا پذیر، متمایز است و خدماتی که ارائه می دهد بسیار خوب و مرتبط می باشد، ولی هیچ کس هیچ شناختی راجع به آن ندارد، این فرد دارای خدمات و کالاهای بسیار مناسبی است، اما مسئله این است که دیگر برند نیست، برند یک حداقلی از برندآگاهی را می طلبد.

3. در حال حاضر وضعیت برند در ایران در مقایسه با دیگر کشورها به چه شکل است؟

یک برند در هوا و خلاء، سکنی نمی پذیرد. برند ریشه در رفتار، کیفیت و ارزش های پایه ای که می خواهد ارائه دهد، دارد. مطمئناً برند نمی تواند فقط شعار دادن باشد. مدیریت برند مدیریت شعار نیست؛ بلکه مدیریت شعور مخاطب است؛ یعنی اگر به مخاطب احترام گذاشته نشود، مخاطب نیز برای ما و محصول مان احترام قائل نمی شود. وقتی صحبت از برندی پیش می آید، حتماً باید قسمت احترام و اشتهار آن مهم باشد.
اکثر برندهای ایرانی کیفیت مدار هستند، مانند بعضی از برندهای آرایشی- بهداشتی که کیفیت خوبی دارند، اما نتوانسته اند برند آگاهی کنند یا ارتباط ایجاد نمایند. بنابراین شما باید بتوانید ذهن مخاطب را مدیریت کنید. در این نگاه، برندینگ به شدت به سمت مدیریت ذهن مخاطب می رود.
مدیریت ذهن مخاطب در بنگاه های ایرانی فوق العاده ضعیف است و از این مدیریت، فقط با تبلیغات اجباری آشنایی دارند که این تبلیغات اثری ایجاد نمی کند. حتی گاهی اوقات در ایران، توهین کردن به ذهن مخاطب، جزء مسائل روزمره ای شده است که بعضی از برندها انجام می دهند.
در حال حاضر سطح انتظارات در ایران پایین آمده است. ملت ایران نسبت به احترام خیلی حساس هستند و به احترام بها می دهند؛ و این بهترین فرصت است برای برندهای ایرانی بابت انرژی بخشی به مخاطب.
معتقدم هرچه قبلاً بوده باید رها کنیم و از این به بعد باید خیلی جدی برخورد نمائیم. به نظرم شرکت هایی که بازاریابی نمی کنند، سقوط خواهند کرد و افرادی که بازاریابی می کنند، نقش شان پر رنگ تر خواهد شد.

4. یک برند چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

1- باید برند آگاهی داشته باشد. 2- با مخاطب اش ارتباط داشته باشد. 3- برند نمی تواند خود را تحمیل کند زیرا اگر خود را تحمیل کند، ضد برند می شود.4- تمایز داشته باشد. 5- باید اتکاپذیری داشته باشد. در غیر این صورت برند نیست. اگر تمامی این موارد را داشته باشد، ناخودآگاه عامل ششم یعنی انرژی برند به وجود خواهد آمد که به آن پتانسیل رشد آینده می گویند.

5. برند فردی چیست؟ لطفاً اندکی راجع به این موضوع توضیح دهید و این که توصیه شما به افرادی که می خواهند خود را برند کنند، چیست؟

ایرانی ها به برند فردی علاقه زیادی دارند و این موضوع پیشینه ی خیلی مفصلی در ایران دارد. بخش بزرگی از نخبه های ایرانی برند فردی هستند، نخبه هایی مثل دکتر حسابی، دکتر سمیعی و ....
هر وقت یک فرد برند شود، ناخودآگاه یک پدیده ای در کنار آن اتفاق می افتد که معروف است به آنتی برندینگ؛ یعنی این که هر چه برند آگاهی بیش تر شود، توقع هم بیش تر می شود. هرچه برند معروف تر شود، انتظارات بیش تر می شود. برند آگاهی ایجاد انتظار می نماید و اگر پاسخ گوی آن نباشیم، باعث ایجاد تفکر منفی راجع به فرد می شود و این آغاز نهادینه شدن آنتی برند افراد است. مثال بارز آن، شایعات پیرامون هنرپیشه هاست و یا تعبیر رفتار برخی نخبگان به تکبر و غرور.
در حوزه ی برند هرچه به آنتی برند پاسخ دهید، مثل آتشی است که شعله ورتر می شود. چند نکته در این زمینه وجود دارد، اول این که نباید با آنتی برند، برخورد کرد، بلکه باید آن را مدیریت نمود. دوم این که بهتر است آن را هدایت نمائیم تا این که بخواهیم نابودش سازیم.

6. چه نهادها و سازمان هایی در ایران بحث برند را به عهده دارند و چه اقداماتی در این زمینه انجام شده است؟

از سال 1381 مطالعات برند را شروع کرده و سال 1384 اولین کنفرانس را در این حوزه برگزار نمودیم. زمانی که بحث برند مطرح شد، عده ای به این فکر افتادند که 100 برند برتر را مطرح نمایند و زمانی که این اتفاق افتاد، عده ای شروع به برند فروشی کردند. سال 1388 کارگزاران در سازمان توسعه تجارت متوجه این موضوع شدند که با این کار ارزش ملی زیر سوال خواهد رفت و قرار شد این مسئله ساماندهی شود که بنده نیز به عنوان مسئول علمی انتخاب شدم. بنابر مصوبه هیأت دولت، در سازمان توسعه تجارت کمیسیونی وجود دارد به نام کمیسیون برند ایران که حوزه برند در آن جا ساماندهی می شود. در حال حاضر نیز به شدت با موضوع برند فروشی در ایران مبارزه می شود.
گروه فناوری های برندسازی بخشی را به عنوان مجموعه رویدادها در نظر گرفته است که از ارکان اصلی و چشم انداز این بخش پایه گذاری و پیگیری مستدام مجموعه همایش های« فناوری برندسازی» است که می کوشد به گونه¬ای تخصصی و با یاری جستن از دست اندرکاران حوزه های اصلی صنعت، بازار و مسئولین مرتبط، راه¬ حل های علمی و اجرایی که در خور پیچیدگی های پدیده چند بعدی برندسازی باشد، فراهم آورد.
از انواع این همایش ها می توان به کنفرانس برند، کنفرانس مهندسی تبلیغات -1388 ، کنفرانس IMBC -1389، کنفرانس رضایت مشتریان- 1389، کنفرانس IMBC 2– شیراز-1390، کنفرانس FMCG 1– تهران -1390، کنفرانس FMCG 2– تهران – 1391، کنفرانس فناوری های برند سازی مراکز تجاری، شعب نمایشگاه ها و زنجیره ای ها – 1390، سمینار فناوری های برندسازی - 1390 ، سمینار جایگاه سازی برند- 1390

7. اندکی راجع به نقش برند سازی در صادرات محصولات بفرمائید.

بدون برند نمی توان بازار را به تسخیر خود در آورد؛ شاید بتوان گوشه ای از بازار را گرفت، اما نمی توان بازار را متعلق به خود نمود. بنابراین برندسازی جزء مباحث پایه و پیش نیاز مدیریت بازارهای صادراتی است. یعنی می توانید وارد شوید، ولی بدون برندسازی امکان ندارد ماندگار باشید.

8. آقای دکتر در مورد برند ملی هم بگوئید و آیا خلیج فارس را می توان برندی ملی تعریف کرد؟

برندها در واقع دارایی های معنوی سازمان ها هستند و به همین قیاس، برندهای ملی دارایی های معنوی یک ملت اند. خلیج فارسِ ما تنها یک گذرگاه آبی نیست، بلکه ریشه و هویت تاریخی و ملی ما را در هر قطعه ی خویش ضبط و ثبت داشته است. از این رو، پاسداشت نام بلند این نیلگون همیشه پارسی بر همه ایرانیان از خرد تا کلان، امری بایسته و وظیفه ای شایسته است و این سخن در خصوص نه تنها خلیج فارس، بلکه کلیه برندهای ملی ما به یکسان رواست.
لیکن حساسیت شرایط فعلی و دشمنی کینه ورزان این خاک پاک در این بُرهه زمانی صیانت از نام پارسی این خلیج را در پیش و پیشانی دیگر برندهای ملی قرار می دهد.

9. چرا به Brand در اصطلاح فارسی، نام و نشان تجاری می گویند؟

به آن بخش از برند که ثبت می گردد و شاکله حقوقی به خود می گیرد، نام و نشان تجاری گفته می شود که شامل لوگوتایپ و لوگوی آن برند است. اما برند دارای بخش های مفصل دیگری از جمله بخش عاطفی و سویه شخصیتی نیز هست که عنوان نام و نشان تجاری برای این بخش ها، مناسب نیست و نباید به آن اطلاق شود.
کلام پایانی...
جهان فعلی ساخته حلقه های فکری، وین و فرانکفورت و افراد بزرگی مانند: انیشتین، رایشن باخ، نیلز بور، اریک فروم، کارل پوپر و ... که هرکدام پایه گذار سنت فکری موجهی در زمان خود به شمار می رفته اند، می باشد. این حلقه های فکری در محیطی به نام دانشگاه قوام می یابند و به شکل مکتب فکری در می آیند؛ از این مکاتب فکری حلقه های افراد متفکر گرد هم می آیند. یک مکتب فکری شامل افرادی است که در هسته مرکزی آن نقش مولد فکر را دارند و دایره های پیرامونی آن ها را افرادی گرفته اند که بر روی رشد این تفکر تأثیرگذارند و در شرایط فعلی، ما کم تر شاهد چنین مکاتب فکری بومی و ملی هستیم و هم چنین محل مناسب رشد آن ها را نیز نداریم.
حوزه برندسازی نیز یک حوزه علمی است و از سوی دیگر نیاز عملی جامعه و اقتصاد ایران است و آن چنان که در بالا آمدن این حوزه نیز فاقد آن حلقه های فکری به حد کافی و وافی یک مکتب و حرکت ملی و بومی است؛ حال آن که در اساس علوم انسانی برای کاربردی شدن باید بومی سازی صورت گیرد و ارزش های فرهنگی در آن ها لحاظ شود. گروه تخصصی برند در ایجاد این راه، احساس تنهایی زیادی می کند. به امید رشد هرچه بیش تر مکاتب فکری بومی که دانش جهانی را در استخدام منافع و مصالح ایران عزیز قرار دهد.

جناب آقای دکتر شفیعی در پایان از وقتی که در اختیار ماهنامه کارآفرین ناب گذاشتید، سپاسگزاریم.


گزارشگر: زهرا احمدی

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0 / 1000 محدودیت حروف
متن شما باید کمتر از 1000 حرف باشد
نظر شما به دست مدیر خواهد رسید
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

ورود کاربران

خبرنامه پیامکی




گالری تصاویر

با ما در ارتباط باشید