خانه    نقشه سایت    تلفن 021-26701198     تماس با ما info@karafarinenab.ir

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 5.00 (3 رأی)

امتیاز کاربران

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

طی ده سالی که در کنار فعالیتهای فنی و تجاری، به تدریس حوزه های مدیریت اشتغال داشته ام، فرصتهای ارزشمندی دست داد تا به عنوان معلم یا دوست یا مشاور در خدمت برخی از برترین مدیران و کارآفرینان کشور باشم.

در تمام این سالها همیشه کتابچه ای دارم که داخل آن در مورد کارآفرینی در ایران – بر اساس گفته های کارآفرینان – می نویسم. از آنجا که این مطالب حاصل گفت وگو و گپهای دوستانه و صادقانه با بیش از ۲۰۰ کارآفرین برتر کشور است همیشه می تواند در ذهن ما ایده هایی در خصوص کارآفرینی ایجاد کند.دیشب در حال خواندن کتاب «Illusion of Entrepreneurship» بودم که تحقیقاتی در خصوص کارآفرینی را در آمریکا و برخی کشورهای دیگر ارائه کرده بود.

برایم جالب بود تقریباً تمام مطالبی که من در یادداشتهای خودم در مورد کارآفرینان ایرانی داشتم، در تحقیقات اسکات شین هم آمده بود. احساس کردم شاید زمان آن رسیده باشد که بررسی‌های خودم را – نه به عنوان یک تحقیق علمی به معنای دانشگاهی آن، بلکه به عنوان جمع بندی گفت وگو با تعداد زیادی از مدیران کارآفرین این کشور – در قالب ده نکته در حوزه کارآفرینی در اینجا ارائه کنم:

 



اول اینکه کارآفرینی صرفاً یک دانش نیست که با مطالعه و آموزش حاصل شود.

واقعیت این است که بسیاری از کارآفرین های موفقی که کسب و کارهای بزرگ خلق کرده اند و نقش جدی در توسعه اشتغال و ایجاد ثروت ملی دارند، آموزش های رسمی بسیار کمی دریافت کرده اند و الزاماً از مدارک رسمی بالای دانشگاهی برخوردار نیستند.

به عبارت دیگر، شعور کارآفرینی و مدل ذهنی کارآفرینی چیزی متفاوت از دانش کارآفرینی است. گاهی احساس می کنم برگزاری دوره های آموزش کارآفرینی شبیه دوره های پرورش هنرمندان است. این دوره ها بیشتر از «هنرمند»، «منتقدان هنری» پرورش می دهند.

 


دوم اینکه بخشی از ویژگیهای کارآفرینی، شخصیتی است و حتی در سنین پایین نیز برخی از این ویژگیها مشاهده می شود.

بسیاری از کارآفرینها داستانهای زیادی از دستفروشی – بادکنک، فرفره، بستنی و … – در دوران کودکی دارند. بنابراین کسی که قصد کارآفرینی دارد باید بررسی کند که آیا ویژگیهای کارآفرینی را هم دارد؟


سوم اینکه متخصص بودن در یک حرفه، الزاماً به معنای کارآفرین موفق بودن در آن حرفه نیست.

قناد خوب بودن با مدیر یک قنادی بودن فرق دارد.

همچنانکه معلم خوب بودن با مدیر یک آموزشگاه بودن فرق دارد و همچنانکه پزشک خوب بودن با مدیریت خوب یک بیمارستان یا مرکز درمانی فرق دارد.

متاسفانه بسیاری از ما به محض اینکه در رشته تخصصی خود به اندازه ی کافی پیشرفت خوبی داریم احساس می کنیم می توانیم به صورت مستقل برای خودمان کار کنیم. یکی از دلایل شکست زیاد پروژه های کارآفرینی را می توان در همین مسئله جستجو کرد.

 


چهارم اینکه کارآفرینی به سرمایه ی زیادی نیاز ندارد.

واقعیت این است که عمده ی کسب و کارهای بزرگ امروز، با سرمایه ی بسیار جزئی آغاز شده‌اند و عمده ی کسب و کارهایی که با سرمایه گذاریهای کلان آغاز شده‌اند امروز وجود ندارند.

این مسئله را می توان در قالب کاهش آینده نگری، کمرنگ شدن تفکر استراتژیک و ضعف در مدیریت منابع در اثر وفور منابع، ریسکهای غیرمعقول و … بررسی نمود که خارج از حوزه ی این نوشته است.



پنجم اینکه عمده ی سرمایه گذارانی که از کارآفرینی حمایت واقعی می کنند، سرمایه دار نیستند.

کسانی که سرمایه دار هستند – به صورت آماری و نه همه ی آنها – عمدتاً در کسب و کارهای کم ریسک‌تر سرمایه گذاری می کنند و یا چنان در مالکیت کار دخالت می کنند که کارآفرینان واقعی و صاحبان ایده، پس از مدتی انگیزه ی کار را از دست می دهند و عطای کارآفرینی را به لقایش می بخشند.

ضمن اینکه بسیاری از سرمایه داران بزرگ، کارآفرین‌ها را خیلی پایین تر از خود می دانند و معتقدند که «ایده» همه جا هست و آنچه مهم است سرمایه برای اجرای ایده است. بنابراین دیر یا زود، کارآفرین و صاحب ایده، دوباره به یک کارمند تبدیل می شود و روزهای سخت از نو آغاز می شود.

 


ششم اینکه بیشترین فرصت برای ایجاد یک کسب و کار موفق، فعالیت در صنایعی است که با بحران مواجه هستند.

تعداد مثالهای از این دست کم نیست؛ عکس مطلب هم بسیار مشاهده شده است. بزرگترین شکست های اقتصادی کارآفرینان، در صنایع پررونق بوده است. شکست کارآفرینان در ایران در برخی صنایع غذایی و صنایع کاشی و سرامیک و مانند این‌ها را ببینید.

ظاهراً در صنایع رو به رشد، رقابت جدیتر و شدیدتری برقرار است که معنی آن، استفاده از ابزارهای غیراخلاقی توسط برخی شرکتهای قدیمی تر و نیز ضرورت اعطای امتیازهای زیاد به مشتریان – با هدف ایجاد تمایز – است که در نهایت موجب کاهش حاشیه سود صنعت و شکست خوردن کسب و کارها می شود. اساساً در صنایع رو به رکود، فرصت بیشتری برای خودنمایی شرکتهای تازه تاسیس وجود دارد.

 


هفتم اینکه کارآفرین بودن به معنای ثروتمند بودن نیست.

در بسیاری از کشورها نشان داده شده است که از لحاظ آماری تنها حدود ۱۰ درصد از کارآفرینان درآمدی بیشتر از درآمد متوسط یک کارمند دارند. بنابراین اگر انگیزه ی نخست شما از کارآفرینی ثروتمند شدن است، احتمال شکست شما ۹ برابر احتمال موفقیت شماست.

کارآفرینی می تواند امید به موفقیت و شادی و رضایت داشته باشد که اولویت اولش، استقلال، خلق، نوآوری و ایجاد زمینه ای برای اشتغال دیگران باشد.



هشتم اینکه احتمال کارآفرینی موفق، با تقلید از کسب و کارهای موفق خیلی کم است.

رمز موفقیت در کارآفرینی، ایجاد تمایز است. قبل از شروع به یک کسب و کار جدید، به جای اینکه بگویید، «شرکت الف هم همینکار را کرد و موفق شد پس من هم موفق می شوم» بگویید: حالا که شرکت الف در این کار موفق شده، من چه ویژگی خاصی ممکن است داشته باشم که مردم ترجیح بدهند به جای خرید از یک شرکت جا افتاده و موفق، به سراغ یک کسب و کار تازه و نوپا بیایند؟

 


نهم اینکه تبلیغات «مفید» است اما «همه چیز» نیست.

استراتژی ضعیف، محصول تقلیدی و بی‌توجهی به فرایند توسعه محصول، کیفیت پایین، مشتری ناراضی، مدل کسب و کار ضعیف و برند بی‌هویت را نمی توان صرفاً با بیلبورد و آگهی و تبلیغات فیزیکی و بازاریابی اینترنتی جبران کرد. تبلیغات مانند ملاط ساختمان نیست که هر جا مصالحی در کار نبود و حفره ای دیده شد، آن را با تبلیغات پر کنیم. ضمن اینکه مشتریان راضی سریع ترین، ارزان ترین و مطمئن ترین روش تبلیغ هستند.

 


دهم اینکه همچنانکه توجه به بازخوردهای دیگران می تواند روشی مطمئن برای موفقیت باشد، تلاش برای کسب تایید دیگران روشی تضمینی برای شکست است.

جف بزوس بنیانگذار شرکت آمازون، اسرار داشت که کسب و کارش نباید در سالهای نخست سود ده باشد. او چهار سال به صورت سر به سر و زیان ده، کسب و کار خود را اداره کرد و انتقادهای سهامداران را شنید و جالب اینجاست که زمانی که اولین فصل سود دهی آمازون تجربه شد، در حضور سهامداران گفت: واقعیت این است که اشتباه شده است. ما قرار نبود به این زودی سود داشته باشیم! شاید دیگران او را یک دیوانه می دانستند اما همین استراتژی حاشیه سود صفر، باعث شد آمازون از جمله معدود شرکتهایی باشد که از بحران دات کام ها، جان سالم به در بردند. به یاد داشته باشیم که اگر موفقیت را در «تمایز» بدانیم، تایید دیگران به معنای این است که ما «کاملاً مثل دیگران و غیر متمایز» بوده ایم و این یک نشانه ی خطرناک است.

 


حرف پایانی اینکه کارآفرینان باید کمترین انتظار تایید را از نزدیکان و خانواده خود داشته باشند.

ما برای پدر و مادر و خواهر و برادر و همسر و همسایه ی خود، همیشه کوچک، ناتوان، ضعیف و خلاصه «همان جوان ناتوان دیروز» دیده می شویم. جان بی ناس، در کتاب تاریخ جامع ادیان می گوید: در تاریخ پیامبری مشاهده نشده که بدون مهاجرت به شهر و دیاری دیگر، از همان ابتدا در شهر خود، توانسته باشد دین قدرتمند و ماندگاری را پایه گذاری کند.


محمدرضا شعبانعلی
منبع: توسعه مهارتهای فردی, نقشه راه موفقیت ۷۷

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0 / 1000 محدودیت حروف
متن شما باید کمتر از 1000 حرف باشد
نظر شما به دست مدیر خواهد رسید
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

ورود کاربران

خبرنامه پیامکی




گالری تصاویر

با ما در ارتباط باشید